بررسی و واکاوی واژهها و تعابیر مربوط به رحلت امام جواد (ع)
غلامرضا موسایی (2)
چکیده
تاریخنگاران قدیم و جدید، دربارهی چگونگی درگذشت ائمه و این که آنان به مرگ طبیعی از این جهان رخت برستهاند یا به شهادت رسیدهاند، اختلاف نظر دارند. این اختلافات را میتوان در تعابیر گوناگونی دریافت که نویسندگان در این زمینه دارند. در این نوشتار، با بررسی واژههای به کار رفته برای رحلت امام جواد (علیه السلام) در کهنترین متون حدیثی، تاریخی و شرح حال، درصدد تحلیل و بررسی مفهومی این واژهها هستیم. در بررسی هر واژه، ابتدا معنای اصلی آن در کتب لغت بررسی میگردد و سپس نوع کاربرد آن در ادبیات و گفتمان نویسندگان پیگیری میشود. پنج واژهی اصلی به کار رفته در این متون عبارتند از: مضی، قُبِضَ، اُستُشهِدَ، توفی و مات. کلینی (م 329) در میان نویسندگان زندگی ائمه، از واژه «قبض» برای رحلت امام جواد (علیه السلام) استفاده کرده است. وی این واژه را برای درگذشت همه معصومان به کار برده است. (19) در ادبیات کلینی که برگرفته از ادبیات روایات و احادیث است، واژه «قبض» کاربرد رایج و شایعی برای اشاره به رحلت معصومان (علیهم السلام) است. دستاورد این تحقیق آن است که از میان واژههای یاد شده، تنها واژه «استشهد» دارای بار ارزشی است و بر نوع خاصی از درگذشت دلالت میکند. نویسندگان قدیم، هنگام نوشتن دربارهی زندگانی امامان از این واژه به ندرت استفاده کردهاند. نخستین نویسندگان در اغلب موارد، برای یاد از درگذشت آنان، از واژههایی استفاده کردهاند که بار ارزشی خاصی ندارند.مقدمه
امام محمد بن علی الجواد (علیه السلام)، نهمین امام شیعیان هستند که در سال 195 قمری در مدینه متولد شدند. پدرشان امام رضا (علیه السلام) و مادرشان سبیکه اهل نوبه بود. امام جواد (علیه السلام) در خردسالی به امامت رسیدند و در 25 سالگی، در سال 220 قمری در بغداد شهید شدند و در کنار جدشان امام موسی بن جعفر (علیه السلام) دفن گردیدند. درگذشت زودهنگام آن حضرت و ناهمخوانی مواضع ایشان با خلیفه وقت (معتصم)، این ظن قوی را به میان آورد که ایشان به صورت طبیعی از این دنیا نرفتهاند. بیشتر نویسندگان بر این که امام به دست مخالفان دولتی یا به توصیه آنان به شهادت رسیدهاند اتفاق نظر دارند و به درگذشت ایشان با سم تصریح میکنند. برای روشن شدن بیشتر این موضوع، تعابیر به کار رفته نویسندگان بررسی میگردد. منابع از درگذشت امام جواد (علیه السلام) با تعابیر و واژههای ذیل یاد کردهاند:1. مَضی
واژه «مضی» به معنای رفتن، برگذشتن، اجرا و وقوع کاری دلالت میکند. (3) که هم در اجسام و هم در رویدادها به کار میرود. (4) این واژه خلاف واژه «استقبال» است. واژه «ذهاب»، هرچند به جهت کاربرد فراوان به جای واژه «مضی» استفاده میشود، ویژگیهای خاص نهفته در این واژه را ندارد. (5) تعبیر: «مَضی بسبیله»، برای یاد از مرگ افراد به کار میرود. (6)تاریخ اهل البیت (منسوب به نصر جهضمی، ابنابیالثلج و افراد دیگر)، نخستین کتابی است که از این واژه برای رحلت امام جواد (علیه السلام) استفاده کرده که زمان تدوین آن در عصر حضور ائمه (علیهم السلام) یا با فاصله کمی از آن دوران است. در این کتاب، از سه واژه برای درگذشت معصومان (علیهم السلام) استفاده شده که عبارتند از: «مَضی»، «تُوفی» و «قُبض». واژه رایج این کتاب «مَضی» است که دوازده بار از آن برای رحلت معصومان (علیهم السلام) استفاده شده است. واژه «توفی» و واژه «قبض» نیز به عنوان دو واژه مرادف و کمکی، برای درگذشت ائمه (علیهم السلام) به کار رفته است. نصر جهضمی برای رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، امام علی (علیه السلام) و امام جواد (علیه السلام)، علاوه بر واژه «مضی»، از واژه وفات نیز استفاده کرده است. (7) چنان که واژه «قبض» به عنوان واژه کمکی و مرادف با «مضی»، درباره سه تن از معصومان (پیامبر، امام باقر و امام جواد) به کار رفته است. (8) در هر سه مورد، پس از این که از درگذشت این سه بزرگوار با عنوان «مضی» یاد شده، بار دیگر هنگام بیان زمان دقیق رحلت، از تعبیر «قُبض» استفاده شده است.
به نظر نمیرسد تفاوتی ارزشی میان این سه تعبیر در ادبیات نویسنده این کتاب بوده باشد؛ زیرا از این سه واژه برای درگذشت فرد واحدی استفاده کرده است، چنان که رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را با هر سه واژه «مضی»، «قبض» و «توفی» در سه جای مختلف به کار برده است. اگر واژه «قُبض»، نزد نویسنده به مرگ غیرطبیعی اشاره داشت، مناسب بود برای رحلت امام کاظم (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام) نیز که قراین بیشتری برای درگذشت غیرطبیعی ایشان در دست است، از این تعبیر استفاده میکرد.
خَصیبی (م 334) از واژه «مضی» برای درگذشت همهی ائمه استفاده میکند. (9) او برای درگذشت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرمؤمنان (علیه السلام) غیر از واژهی «مضی»، از واژه «قبض» نیز بهره میبرد. (10) همچنین برای درگذشت امام حسن (علیه السلام)، علاوه بر واژه «مضی»، از واژه «توفی» نیز استفاده میکند و مینویسد: «توفی بالسم.» (11) در رحلت امام رضا (علیه السلام) نیز پس از به کار بردن واژه «مضی» مینویسد: «مات بالسم». (12) خصیبی رحلت حضرت زهرا (سلام الله علیها) را نیز با واژه وفات ثبت میکند. (13) به نظر میرسد وی در به کارگیری واژه «مضی» برای رحلت ائمه، متأثر از کتاب تاریخ اهلالبیت است هرچند بدان تصریحی نمیکند.
این واژهها در گفتمان نصر جهضمی و خصیبی، به عنوان واژههای مرادف استفاده شده که صلاحیت به کارگیری در هر نوع درگذشتی را داشته است.
2. قُبِضَ
معنای اصلی این واژه، گرفتن چیزی با کف و انگشتان دست (با تمام دست) است و به گونه کنایه، برای مرگ نیز به کار میرود. زمانی که فرد از دنیا رود، از تعبیر «قُبِض فلان» استفاده میشود. (14) این واژه در قرآن به معنای مرگ به کار نرفته است.واژه «قبض» در متون کهن تاریخ، واژه پربسامد برای درگذشت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. این واژه در سیره ابنهاشم، دوازده بار برای درگذشت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به کار رفته است. (15) همچنین درباره درگذشت سعد بن معاذ (16) و قاسم فرزند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از واژه «قبض» استفاده شده است. (17)
ابن سعد (م 230)، در کتاب طبقاتالکبری این واژه را به صورت انحصاری، برای درگذشت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به کار برده است. هرچند برای آن حضرت از واژه «مات» و «وفات» نیز به صورت شایع استفاده شده، این دو واژه برای مرگ افراد دیگر نیز به کار رفته است. با بررسی این واژه در دو کتاب یاد شده و کتابهای دیگر، (18) چنین استنباط میشود که در ادبیات کهن سیرهنویسی، این واژه بیشتر و به طور غالب، به درگذشت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اختصاص داشته و به ندرت برای افراد دیگر به کار رفته است.
استفاده از این واژه چه به صورت مجهول (قُبِض) و چه به گونه معلوم (قَبَضَه الله)، حاکی از استناد فعل به خداوند و تشرف است و به نظر میرسد کسانی که این واژه را به کار میبردهاند، انتساب این فعل را به خدا بیشتر میدیدهاند.
کلینی (م 329) در میان نویسندگان زندگی ائمه، از واژه «قبض» برای رحلت امام جواد (علیه السلام) استفاده کرده است. وی این واژه را برای درگذشت همه معصومان به کار برده است. (19) در ادبیات کلینی که برگرفته از ادبیات روایات و احادیث است، واژه «قبض» کاربرد رایج و شایعی برای اشاره به رحلت معصومان (علیهم السلام) است. این واژه در بخش زندگی معصومان (علیهم السلام) این کتاب، به دو گونه به کار رفته: یک گونه آن به ادبیات نوشتاری خود کلینی مربوط است که در توضیحات آغازین زندگی هر یک از معصومان درج شده است. گونه دوم در متن روایات به کار رفته که در هر دو گونه، رحلت امام با تعبیر «قبض» گزارش شده است.
کلینی برای درگذشت معصومان، همچنین از سه واژه دیگر (وفات، قتل، مضی) نیز استفاده میکند. او از واژه وفات، برای یاد از رحلت حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، امام حسن (علیه السلام)، امام کاظم (علیه السلام)، امام رضا (علیه السلام)، و امام جواد (علیه السلام) استفاده کرده است. (20) همچنین برای شهادت امام علی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام)، غیر واژه «قبض»، از واژه «قُتِل» نیز استفاده کرده است. (21) واژه «مضی» در ادبیات کلینی، بر خلاف نصر جهضمی، پرتکرار نیست و از این واژه برای درگذشت امام حسن (علیه السلام)، امام صادق (علیه السلام) و امام علی النقی (علیه السلام) استفاده کرده است. (22)
حسین بن عبدالوهاب (قرن 5)، برای درگذشت هشت تن از ائمه، تعبیر «قبض» به کار میبرد. این هشت تن عبارتند از: امام علی (علیه السلام)، امام حسین (علیه السلام)، امام زینالعابدین (علیه السلام)، امام باقر (علیه السلام)، امام صادق (علیه السلام)، امام رضا (علیه السلام)، امام جواد (علیه السلام)، و امام حسن عسکری (علیه السلام)، (23) او تنها برای سه تن از ائمه از واژههای دیگر استفاده میکند. او برای درگذشت امام حسن (علیه السلام)، تعبیر «فارقالدنیا» به کار میبرد؛ (24)، رحلت امام کاظم (علیه السلام) را با واژه «مضی» ذکر میکند (25) و درگذشت امام علیالنقی (علیه السلام) را با واژه «توفی» و «مضی» میآورد. (26) درگذشت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را نیز با تعبیر «توفیت» مینویسد. (27)
حسین بن عبدالوهاب از تعابیر، «قتل» و «استشهد» استفاده نکرده است و نزد وی واژههای به کار رفته برای درگذشت ائمه، دلالت ارزشی خاصی نداشته و خود نیز به صورت عمومی از این واژهها بهره برده است. او دربارهی چهار امام، تأکید میکند که با سم از دنیا رفتهاند؛ یعنی امام حسن (علیه السلام)، امام کاظم (علیه السلام)، امام رضا (علیه السلام)، و امام جواد (علیه السلام)؛ (28) چنان که درباره امام علی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام)، گزارشها حاکی از قتل آنان توسط شمشیر است؛ (29) اما وی برای درگذشت امامان از همان واژههای عمومی استفاده میکند.
طبرسی (م 548) برای درگذشت معصومان، از واژههای مختلفی استفاده کرده است. وی برای هشت تن از معصومان، از واژه «قبض» استفاده کرده که عبارتند از: رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، امام علی (علیه السلام)، امام باقر (علیه السلام)، امام کاظم (علیه السلام)، امام رضا (علیه السلام)، امام جواد (علیه السلام)، امام علی النقی (علیه السلام) و امام حسن عسکری (علیه السلام). (30) همچنین از واژههای دیگری نیز استفاده کرده، مانند «مضی» برای درگذشت امام حسن (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام). (31) واژه «توفی» برای امام سجاد (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام)؛ (32) و واژه «قتل» برای امام حسین (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام). (33)
از این بررسی، چنین استنباط میشود که این واژهها در گفتمان طبرسی به صورت عمومی، از مرگ و رحلت حکایت میکرده و چنان که وی درصدد برشماری نوع خاصی از درگذشت بوده، آن را با افزودن قیودات و توضیحاتی آورده است. برای نمونه، درگذشت امام علی (علیه السلام) را چنین نوشته است: «قُبض قتیلا»؛ (34) برای امام مجتبی (علیه السلام) و امام حسن عسکری (علیه السلام) مینویسد: «مضی مسموما» (35) و برای امام کاظم (علیه السلام) مینویسد: «استشهد مسموما». (36) در ادبیات طبرسی، دو واژه «قبض» و «مضی» بدون قید، بر مرگ دلالت میکرده و حاوی بار ارزشی خاصی نبوده که وی با افزودن آن قیودات، نوع مرگ را مشخص و واژه را بدین گونه ارزشمند کرده است.
از بررسی واژه «قبض» نزد نویسندگان یاد شده (کلینی، حسین بن عبدالوهاب و طبرسی)، به این نتیجه میرسیم که واژههای به کار رفته برای درگذشت معصومان (علیهم السلام)، بار ارزشی خاصی در ادبیات ایشان، نداشته و به عنوان الفاظ عمومی، نزد ایشان بر مرگ دلالت میکرده است.
استُشهد
اصل و ریشه واژه «شهد»، بر حضور، علم و اِعلام دلالت میکند و کسی را که در راه خدا کشته شده شهید میگویند بدان جهت که ملائکه نزد او و بر بالین او حاضر هستند. (37) تعبیر «استشهد» برای کسی به کار میرود که در راه خدا به شهادت رسیده باشد. (38)یکی از واژههایی که برای رحلت امام جواد (علیه السلام) بکار رفته، «اُستُشهِد» است. این واژه را محمد بن همام اسکافی (م 336) با تکرار بسیار به کار برده و در شرح حال نُه تن از امامان از جمله امام جواد (علیه السلام)، تعبیر «اُستُشهِد» آورده است. (39)
اسکافی غیر از امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام)، برای دیگر ائمه از تعبیر «استشهد» استفاده کرده است. (40) وی در شرح حال امام جواد (علیه السلام) چنین مینویسد:
"فی ملک الواثق (41) استشهد ولیالله محمد بن علی (علیه السلام)... و روی اَن اِمراته امالفضل بنت المأمون سمّته....حتی ماتت من علّتها. (42)"
اسکافی برای درگذشت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) از واژه وفات استفاده میکند و برای درگذشت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) از تعبیر «قبض» بهره میبرد. (43)
محمد بن جریر بن رستم طبری (م قرن پنجم)، برای رحلت امام کاظم (علیه السلام)، امام رضا (علیه السلام)، امام جواد (علیه السلام)، امام علی النقی (علیه السلام) و امام عسکری (علیه السلام) از واژه «استشهد» استفاده کرده که با توجه به تشابه الفاظ و تعابیر وی با عبارات و الفاظ کتاب اسکافی، به نظر میرسد این موارد برگرفته از منتخبالانوار اسکافی بوده باشد. (44)
طبرسی نیز این واژه را برای بعضی ائمه به کار برده است. او درگذشت امام کاظم (علیه السلام) را با تعبیر: «استشهد مسموما» (45) یاد کرده، چنان که برای امام علی النقی (علیه السلام) (با تکیه بر اقوال دیگران) این تعبیر را به کار میبرد. (46) او در شرح حال امام حسن عسکری (علیه السلام) اظهار میکند که بسیاری بر درگذشت وی با سم اعتقاد دارند، چنان که درباره پدر و جد او و همهی ائمه اعتقاد به شهادت دارند؛ زیرا آنان حدیثی را از امام صادق (علیه السلام) پذیرفتهاند که ایشان میفرماید: همه ائمه مقتول و شهید هستند. البته خود طبرسی در این باره تردید داشته و با تعبیر «والله أعلم بحقیقة ذلک» از این بحث میگذرد (47) و چنان که یاد شد، از این تعبیر تنها برای چند امام استفاده میکند.
به کارگیری این واژه در مواردی بوده که مرگ فرد طبیعی نبوده و شخص با سم یا ضربت شمشیر رحلت کرده است. بدین جهت، این واژه بار ارزشی خاصی داشته است. نویسندگانی که از این تعبیر برای درگذشت همه یا بیشتر ائمه استفاده کردهاند، حدیثی را باور و در نظر داشتهاند که سرنوشت همه ائمه را شهادت میدادند. گزارشهای تاریخی بسنده برای شهادت برخی ائمه در دست نبوده، اما آن قاعده کلی به اندازهای نزد این نویسندگان اعتبار داشته که میتوانسته خلأ گزارشهای تاریخی را جبران کند و یا بر گزارشهای خلاف در این باب سیطره داشته باشد. اسکافی در شمار این گروه بوده است.
4. توفی
این واژه از ریشه «وَفَی» است. واژه هنگامی به کار میرود که چیزی به تمام و کمال رسیده باشد. «دِرهم واف» و «کَیل واف»، هنگامی استفاده میشود که پول و وزن، کامل و تمام باشد. (48) «اوفوا الکیل»، سفارش و دستور به پر کردن تمام و کمال پیمانه است. «توفی میت» به معنای استیفای تمام و کمال مدت و زمانی است که در دنیا برای میت نوشته شده است. (49) «توفی» واژهای عام و رایج برای مرگ بوده و درباره همه افراد به کار میرفته است.شیخ مفید (م 413) واژه «وفات» را برای درگذشت همه ائمه و از جمله امام جواد (علیه السلام) به کار برده است. (50) همچنین از واژههای دیگر نیز برای رحلت ائمه (علیهم السلام) استفاده میکند. برای امام علی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) از واژه «قُتل» نیز استفاده کرده است. او درباره امام علی (علیه السلام) نوشته: «قتیلا بالسیف» (51) و درباره امام حسین (علیه السلام) نوشته: «قتل الحسین». (52) برای امام حسن (علیه السلام) چندین بار تصریح کرده که وفات ایشان با سم معاویه بوده است. (53) درباره چند امام، علاوه بر واژه وفات، از واژه «قبض» نیز استفاده کرده است. برای درگذشت شش امام که عبارتاند از: امام باقر (علیه السلام)، امام کاظم (علیه السلام)، امام رضا (علیه السلام)، امام جواد (علیه السلام)، امام هادی (علیه السلام) و امام حسن عسکری (علیه السلام)، از واژه «قبض» نیز استفاده کرده است. (54) او از واژه «مضی» نیز بهره برده و وفات امام صادق (علیه السلام)، امام رضا (علیه السلام)، امام جواد (علیه السلام) را با این واژه آورده است. (55)
گفتمان و ادبیات شیخ مفید در به کارگیری این واژهها چنین است: هنگامی که درگذشت به صورت غیرطبیعی بوده، واژه «قُتل» آورده و یا با آوردن توضیحات دیگری مانند مسموم شدن، به غیرطبیعی بودن درگذشت اشاره کرده، مانند اشاره به درگذشت امام حسن (علیه السلام)، امام کاظم (علیه السلام)، امام رضا (علیه السلام) و امام جواد (علیه السلام)، او درباره امام جواد (علیه السلام) مینویسد: «مضی مسموما». (56) سه واژه «قبض»، «مضی» و «توفی» درگفتمان شیخ مفید به صورت مطلق بر مرگ عادی دلالت میکند، مگر این که این واژهها، با توضیحات و قیوداتی همراه شود. شیخ برای درگذشت ائمه، از واژه «استشهد» استفاده نکرده است.
قاضی نعمان (م 363) بیشتر از واژه «توفی» برای درگذشت ائمه استفاده میکند. در شرح حال امام حسن (علیه السلام)، با تأکید بر این که آن حضرت با سم از دنیا رفتند، واژه وفات و گاه واژه «مات» را به کار برده است. (57) همچنین برای امام زینالعابدین (علیه السلام) و امام باقر (علیه السلام) واژه «وفات» را به کار میبرد. (58) برای یاد از شهادت امام حسین (علیه السلام)، تعبیر «قتل» به کار برده است. (59)
5. مات
واژه «موت» به معنای مرگ، ضد حیات و زندگانی است. (60) این واژه کاربرد عام داشته، برای مرگ همه موجودات استفاده میشود. (61)نویسندهای که از این واژه برای درگذشت بیشتر ائمه از جمله امام جواد (علیه السلام) استفاده کرده، کمالالدین محمد بن طلحه شافعی (م 652) است. او برای درگذشت نُه تن از ائمه، از واژه «مات» استفاده کرده و رحلت امام علی (علیه السلام)، امام زینالعابدین (علیه السلام)، امام باقر (علیه السلام)، امام صادق (علیه السلام)، امام کاظم (علیه السلام)، امام رضا (علیه السلام)، امام جواد (علیه السلام) و امام علی النقی (علیه السلام) را با این واژه بیان کرده است. (62) ابنطلحه برای درگذشت امام علی (علیه السلام) و امام حسن (علیه السلام) از واژه «وفات» نیز بهره برده و شهادت امام حسین (علیه السلام) را با واژه «مقتل» و «قتل» گزارش کرده است. (63) اربلی (م 692) به تأثیر از ابنطلحه، درگذشت ائمه را با تعبیر «مات» یاد میکند، استناد او در این زمینه، چنان که خود تصریح نموده، کتاب مطالب السؤول است. (64)
ردیف |
نام کتاب |
نویسنده |
وفات |
واژه |
متن، آدرس |
1 |
تایخ اهل البیت |
نصر جهضمی، ابن ابی الثلج |
عصر حضور |
مضی |
مضی محمد بن علی / ص 84 |
2 |
الکافی |
کلینی |
م 329 |
قُبِضَ |
قبض محمد بن علی / ج1، ص 492. |
3 |
هدایه الکبری |
حسین بن حمدان خصیبی |
م 334 |
مضی |
مضی ابوجعفر محمد بن علی ..../ ص 295 |
4 |
منتخب الانوار |
محمد بن همام اسکافی |
م 336 |
اُستشهد |
اُستشهد فی ملک واثق / ص 83 |
5 |
مروج الذهب |
مسعودی |
م 346 |
قُبِضَ |
.... قیلان ام الفضل بنت المامون سمّته / ج3 ص 464 |
6 |
اثبات الوصیه |
منسوب به مسعودی |
م 346 |
سمّ |
جعلوا سما فی شی من عنب رازقی..../ ص 227 |
7 |
الارشاد |
شیخ مفید |
م 483 |
وفات |
ذکر وفاته و سببها ... و قیل اِنَّهُ مضی مسموماً و لم یثتب عندی خبر فأشهد به / ج2 ص 296 |
8 |
تاریخ بغداد |
خطیب بغدادی |
م 463 |
توفی |
توفی/ ج3، ص 53 |
9 |
دلائل الامامه |
محمد بن جریربن رستم طبری |
قرن 5 |
استشهد |
استشهد فی ملک الواثق، سمته فی عنب، / ص 395 |
10 |
عیون المعجزات |
حسین بن عبدالوهاب |
قرن 5 |
سم |
سمته ام الفضل فی عنب رزاقی / ص 129 |
11 |
روضة الواعظین |
فتال نیشابوری |
م 508 |
سم |
قبض ببغداد قتیلا مسموما، قیل مات، وتوفی بها / ج1، ص 548. |
12 |
اعلام الوری |
فضل بن حسن طبرسی |
م 548 |
سم |
حتی توفی، قیل انه مضی علیه السلام مسموما/ ج2، ص 106 |
13 |
تاج الموالید |
طبرسی |
م 548 |
استشهد |
استشهد / در فصل الرابع: توفی / ص 104 |
14 |
مناقب ابن شهر آشوب |
ابن شهر آشوب |
م 588 |
اُستشهد |
قبض ببغداد مسموما، فی ملک الواثق استشهد/ ج4 ص 379 |
15 |
مطالب السؤول |
ابن طلحه شافعی |
م 652 |
مات |
مات فی ذی الحجه / ص 304 |
16 |
تذکرة الخواص |
سبط بن جوزی |
م 654 |
توفی |
توفی، کانت سبب وفاته/ ص 321 |
17 |
کفایة الطالب |
گنجی الشافعی |
م 658 |
قُبِضَ |
قبض ببغداد/ ص 458 |
18 |
کشف الغمه |
اربلی |
م 692 |
مات |
مات/ ج2، ص 858؛ توفی قیل مضی مسموماً / ج2 ص 881 |
19 |
مدینه المعاجز |
سید هاشم بحرانی |
م 1107 |
توفی |
توفی فی آخر ذیالقعده/ ج7 ص 358 |
نتیجه
با بررسی پنج واژه از واژههایی که برای یاد از رحلت ائمه و از جمله امام جواد (علیه السلام) به کار رفته، نتایج ذیل حاصل میشود:1. در میان پنج واژه «مضی»، «قبض»، «استشهد»، «توفی» و «مات»، تنها واژه «استشهد» میتواند بر مرگ غیرطبیعی دلالت کند و واژههای دیگر تنها بر اصل درگذشت و رحلت اشاره کرده، نوع خاصی را بیان نمیکند. با ضمیمه شدن توضیحات و یا قیودات به این واژهها، نوع مرگ نیز مشخص خواهد شد، چنان که واژه «استشهد» معمولاً همراه با توضیحات و قیوداتی استفاده میشود.
2. بیشتر نویسندگان کهن زندگی معصومان (علیهم السلام)، از واژههای عام برای درگذشت ائمه استفاده کردهاند. بیتردید امام علی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) از میان ائمه به شهادت رسیدهاند، اما با این حال نویسندگان برای درگذشت ایشان از الفاظ عام استفاده کرده و یا واژه «قتل» را به کار بردهاند. بنابراین به صرف استفاده از این واژگان و بدون توجه به گفتمان نویسنده، نمیتوان برداشت حداقلی یا حداکثری از این واژهها نمود.
3. دو واژه «مضی» و «قبض»، نخستین تعبیرها برای رحلت ائمه است که اولی در ادبیات و گفتمان نصر جهضمی (هم عصر با ائمه) و دومی در ادبیات کلینی (هم عصر با غیبت صغرا) رواج و کاربرد تام و تمام یافته است. واژگانی چون «استشهاد»، در مراحل بعدی استفاده شده است.
4. نویسندگان زندگانی ائمه، واژههای یاد شده را به جای هم و به عنوان مترادف استفاده کردهاند و برای رحلت یک امام، با تعابیر مختلفی هم چون: «مضی»، «قبض»، «توفی» و «مات» آوردهاند که این گونه کاربرد نشان میدهد که این واژهها در عصر به کارگیری و گفتمان نویسندگان، بار ارزشی خاصی نداشته است.
5. به کارگیری واژه «استشهاد» برای رحلت ائمه (علیهم السلام)، بیشتر تحت تأثیر نظریهای درباره زندگانی ائمه (علیهم السلام) شکل گرفت که بر غیرطبیعی بودن مرگ آنان تأکید میکرد. واژه «استشهاد» در این گفتمان، کاربرد عامی یافته و برای اکثر ائمه استفاده شده است، علیرغم این گزارشهای مکفی برای درگذشت غیرطبیعی همه ایشان در دست نیست. اسکافی نویسنده کتاب منتخبالانوار در این زمینه پیشگام است.
نمایش پی نوشت ها:
1. استادیار پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
2. دانشجوی کارشناسی ارشد پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
3. معجم مقاییس اللغه، ج5، ص 331.
4. مفردات الفاظ القرآن، ج1، ص 770.
5. الفروق فی اللغه، ج1، ص 306.
6. القاموس المحیط، ج4، ص 448؛ تاج العروس، ج20، ص 190؛ لسانالعرب، ج15، ص 283.
7. تاریخ اهل البیت، ص 71، 72، 77، 86 و 92.
8. همان، 68، 80 و 85.
9. الهدایه الکبری، ص 38، 91، 181، 201، 214، 235، 245، 263، 279، 295 و 314.
10. همان، 38 و 91.
11. همان، ص 181.
12. همان، ص 279.
13. همان، ص 176.
14. جمهره اللغه، ج1، ص 355؛ الصحاح، ج3، ص 1100.
15. ابنهشام، السیره النبویه، ج1، ص 385، ج2، ص 72، 356، 552، 625، 642، 653، 655، 656 و 663.
16. همان، ج2، ص 250.
17. سیره ابناسحاق، ص 245.
18. این واژه در کتاب سلیم بن قیس بیش از 29 بار برای درگذشت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) استفاده شده (نک: ج2، ص 565، 571، 577)؛ در نهجالبلاغه نیز پنج بار برای اشاره به درگذشت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) استفاده شده است (نک: ص 44، 53، 209، 265 و 311)؛ در کتاب مقتل امیرالمؤمنین ابنابیالدنیا (م 281) علاوه بر واژههای «قتل» و «موت» از واژه «قبض» برای رحلت امام علی (علیه السلام) چندین بار استفاده شده است. (نک: ص 47، 61، 64 و 93).
19. کافی، ج1، ص439، 454، 458، 461، 463، 466، 469، 475، 486، 492، 497 و 502.
20. همان، ص 458، 461، 476، 481، 492 و 497.
21. همان، ص 452 و 466.
22. همان، ص 461، 472 و 497.
23. عیون المعجزات، ص 51، 70، 74، 84، 94، 118، 129 و 138.
24. همان، ص 67.
25. همان، ص 106.
26. همان، ص 133.
27. همان، ص 55.
28. همان، ص 65، 106، 118 و 129.
29. همان، ص 50 و 69.
30. اعلام الوری، ج1، ص 53، 309؛ 499؛ 6/2، 41، 91، 109 و 131.
31. همان، ص 403، 514.
32. همان، ص 481؛ ج2، ص 41.
33. همان، ص 419؛ ج2، ص 80.
34. همان، ص 309.
35. همان، ص 403؛ ج2، ص 131.
36. همان، ج2، ص 6.
37. معجم مقاییس اللغه، ج3، ص 221.
38. الصحاح، ج2، ص 494؛ لسان العرب، ج3، ص 242.
39. منتخب الانوار، ص 83.
40. همان، ص 57، 60، 63، 66، 75، 79، 82، 85 و 86.
41. شهادت امام در خلافت واثق درست نیست زیرا واثق در سال 227 به خلافت رسید و حال آن که شهادت امام در سال 220 قمری و در اوایل خلافت معتصم (218 - 227ق) بوده است.
42. منتخب الانوار، ص 83.
43. همان، ص 52، 69، 70، 72 و 74.
44. دلائل الامه، ص 306، 350، 395، 409 و 423.
45. اعلام الوری، ج2، ص 6.
46. همان، ص 110.
47. همان، ص 131.
48. کتاب العین، ج8، ص 409؛ تهذیب اللغه، ج15، ص 419.
49. لسان العرب، ج15، ص 400.
50. الارشاد، ج1، ص 9؛ ج2، ص 16، 27، 137، 158، 179، 215، 247، 273، 297و 313.
51. همان، ج1، ص9.
52. همان، ج2، ص 123.
53. همان، ص 16.
54. همان، ص 158، 215، 247، 273، 312 و 313.
55. همان، ص 179، 247 و 273.
56. همان، ص 295.
57. شرح الاخبار، ج3، ص 126، 128 و 131.
58. همان، ص 275 و 288.
59. همان، ص 155 و 156.
60. تاج العروس، ج2، ص 136؛ القاموس المحیط، ج1، ص 213.
61. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج11، ص 196.
62. مطالب السوول، ص 221، 271، 283، 288، 293، 302، 305 و 308.
63. همان، ص 221، و 266.
64. کشف الغمه، ج2، ص 627، 660، 696، 746، 791، 858 و 885.
65. برای به دست آوردن تعابیر مختلف درباره رحلت امام جواد (علیه السلام) به منابع بسیاری مراجعه شد. برخی کتابها درباره زندگانی آن حضرت مطلبی نداشت یا به موضوع درگذشت نپرداخته بودند. از جمله کتابهایی که اشارهای به درگذشت امام جواد (علیه السلام) نداشتهاند عبارتند از: طبقات الکبری، تاریخ خلیفه بن خیاط، انساب الاشراف، اخبار الطوال، تاریخ یعقوبی، تاریخ طبری.
نمایش منبع ها:
نهج البلاغه، سید رضی.
ابن ابی الثلج (م 325)، تاریخ اهل البیت، قم، آل البیت، 1410 ق.
ابن ابی الدنیا، (م 281)، مقتل الامام امیرالمؤمنین، قم، مجمع احیاء الثقافه الاسلامیه.
ابن جوزی (م 654)، تذکر الخواص، قم، شریف الرضی.
ابن درید، محمد بن حسن (م 321)، جمهرهاللغه، بیروت، دارالعلم للملایین.
ابن سعد (م 230)، الطبقات الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418 ق.
ابن شهر آشوب مازندرانی، (م 588)، مناقب ابنشهر آشوب، قم، علامه.
ابن عبدالوهاب، شیخ حسین، عیون المعجزات، قم، مکتب الداوری.
ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، قم، مکتب الاعلام الاسلامی.
ابن منظور، محمد بن مکرم (م 771)، لسان العرب، بیروت، دار صادر.
ابن هشام، (م 692)، کشف الغمه فی معرفه الائمه، قم، نشر رضی.
ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی.
اسکافی، محمد بن همام (م 336)، منتخب الانوار فی تاریخ الائمه الاطهار، قم، دلیل ما.
امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف.
بحرانی، سید هاشم (م 1107)، مدینه المعاجز، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه.
بلاذری احمد بن یحیی (م 279)، انساب الاشراف، بیروت، دارالفکر، 1417 ق.
جوهری، اسماعیل بن حماد (م 393)، الصحاح، قم، دارالعلم للملایین.
خصیبی، حسین بن حمدان (م 334)، الهدایه الکبری، نشر البلاغ.
خطیب بغدادی، الامام الحافظ ابی بکر (م 463)، تاریخ بغداد، دارالغرب الاسلامی.
خلیفه بن خیاط (م 240)، تاریخ خلیفه بن خیاط، بیروت، دارالکتب العلمیه / ط 1415/ 1995.
خلیل بن احمد، (م 175)، کتاب العین، قم، هجرت.
زبیدی، محمد بن محمد مرتضی، تاج العروس، بیروت، دارالفکر.
شافعی، محمد بن طلحه (م 652)، مطالب السئول فی مناقب آل الرسول، بیروت.
شیخ مفید (م 413)، الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید.
طبرسی، فضل به حسن، اعلام الوری، قم، آل البیت.
طبرسی، فضل بن حسن، تاج الموالید، بیروت، دارالقاری.
طبری، محمد بن جریر (م 310)، تاریخ طبری، بیروت، دارالتراث، 1387.
طبری، محمد بن جریربن رستم طبری (م 5)، دلائل الامامه، قم، بعثت.
عسکری، حسن بن عبدالله (م 395)، الفروق فی اللغه، بیروت، دارالافاق الجدیده.
فتال نیشابوری، روضه الواعظین، قم، دلیل ما.
فیروزآبادی، محمد بن یعقوب (م 817)، القاموس المحیط، بیروت، دارالکتب العلمیه.
کلینی، (م 329)، الکافی، تهران، الاسلامیه.
گنجی، محمد بن یوسف (م 658)، کفایه الطالب فی مناقب علی بن ابی طالب، تهران، داراحیاء تراث اهل البیت (علیهم السلام).
مسعودی (م 346)، اثبات الوصیه، انصاریان، قم، 1426.
مسعودی (م 346)، مروج الذهب، دارالهجره، 1409.
مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، بیروت، دارالکتب العلمیه.
مغربی، قاضی نعمان، شرح الاخبار، قم، جامعه مدرسین.
هلالی، سلیم بن قیس (م 80)، کتاب سلیم بن قیس هلالی، قم، هادی.
یعقوبی (م 284)، تاریخ یعقوبی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1371 ش.
مجموعه مقالات همایش سیره و زمانه امام جواد (علیه السلام)، (1395)، قم: انجمن تاریخپژوهان حوزه علمیه قم، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}